از ضربه های شب دیگه نمیشکنم
وقتی که موهاتو میدی به دست باد
اون لحظه من تورو دوست دارمت زیاد
وقتیکه می خندی با لحن آرومت
یا اخم های سردت با چشم مغرورت
دیوونه میکنی من رو که عاشقم
نزدیکتر بیا تا دورتر برم
دستاتو برندار از روی گونه هام
ببین تا دور میشی اشکای من میاد
ببین تحملم برفتنت کمه
این حس برای من شبیه مردنه
هیچکس شبیه تو منونمیفهمه
غریبه نه نگو غریبه بی رحمه
تو
از ضربه های شب دیگه نمیشکنم
وقتی که موهاتو میدی به دست باد
اون لحظه من تورو دوست دارمت زیاد
وقتیکه می خندی با لحن آرومت
یا اخم های سردت با چشم مغرورت
دیوونه میکنی من رو که عاشقم
نزدیکتر بیا تا دورتر برم
دستاتو برندار از روی گونه هام
ببین تا دور میشی اشکای من میاد
ببین تحملم برفتنت کمه
این حس برای من شبیه مردنه
هیچکس شبیه تو منونمیفهمه
غریبه نه نگو غریبه بی رحمه
تو از رقیب نگو که حالمو دیدی
هرمردی غیر تو از من بی سهمه
خـــُدایـــا!!!
مـــی تــَوانَـــمـــ اَنـــدَکـــی با تــو خَلوَتـــ کُنَمـــ؟؟؟
قـــول مـــی دَهَمـــ بیشتـــَر از چــَند لَــحــظهـــ وَقـــتــَتـــ را نَگـــیرَمــــ!
.
.
.
.
گــوشَتـــ را جـــلو بیاوَر...
بیا
بیا نــَزدیکـــ تر...
"من خستـــهـــ اَمـــ"
مـــی شـــِنَـــوی؟؟؟
خستـــهـــ اَمـــ
خستـــهـــ
کاش می شد باردیگر سرنوشت از سر نوشت کاش می شد
هر چه هست بر دفتر خوبی نوشت
کاش می شد از قلمهایی که بر عالم رواست
با محبت, با وفا, با مهربانیها نوشت
کاش می شد اشتباه هرگز نبودش در جهان
داستان زندگانی بی غلط حتی نوشت
کاش دلها از ازل مهمور حسرتها نبود
کاین همه ای کاشها بر دفتر دلها نوشت
ﺩﯾﮕـﺮ ﻧﻪ ﺣـﺮﺹ ﺑﺪﺳـﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ
ﻭ ﻧﻪ ﻫــﺮﺍﺱ ﺍﺯ ﺩﺳـﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ...
ﻫﺮﮐـﺲ ﻣـﺮﺍ می ﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺨـﺎﻃـﺮ ﺧـﻮﺩﻡ ﺑﺨﻮﺍﻫـﺪ
ﺩﻟـﻢ ﻫــﻮﺍﯼ ﺧـﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﮐـﺮﺩﻩ ﺍﺳـﺖ...
آنچـــه از دست رفتنـــی است
از دســـت بـــرود !
مــن آنچـــه را مـــی خواهـــم
کــه بــه رنــگ التمـــاس
نیـــالوده باشــد ... !
قصه اینست
یک روز صبح بیدار میشوی
و میبینی
هیچ کس نیست
حتی کسی که بنظر می رسید همیشه خواهد بود
و آنوقت آنقدر تنها میشوی
که همه آدم های روی زمین هم نمیتوانند خلأ بزرگ زندگیت را پُر کنند
حتی کسی که بنظر میرسید همیشه خواهد بود!
به عادت قدیم بمحض بیداری به صفحه گوشی زل میزنی
و بعد به یاد می آوری
که مدتهاست که آدم های روی زمین همه مرده اند
و توتنهایی...
تو
کوچه به کوچه ،
عکس رخساره ي ماهش را داد ..
گفتمش همدم شبهايم کو ؟
تاري اززلف سياهش راداد ..
وقت رفتن همه روميبوسيد
به من ازدور نگاهش راداد ..
يادگاري به همه داد و به من...
انتظار سرراهش را داد ..!!
آب را گل كردند .... چشم ها را بستند
و چه با دل كردند!
و اي سهراب كجايي آخر؟
زخمها بر دل عاشق كردند، خون به چشمان شقايق كردند
... كجايي آخر؟ كه همين نزديكي عشق را دار زدند
همه جا سايه ديوار زدند...
صبركن ...! قايقت جا دارد؟
من هم ميخواهم دور شوم از اين خاك غريب
تو كجايي آخر؟
یادمان باشد اگر گلبرگی را چیدیم وقت پرپر شدنش ساز ونوای نکنیم
پرپروانه شکستن هنرانسان نیست گرشکستیم زغفلت من ومای نکنیم
یادمان باشد سر سجادی عشق جز برای دل محبوب دعایی نکنیم
یادمان باشداگرخاطرمان تنها شد طلب عشق ز هر بي سر وپايي نكنيم
خیلی وقته واژه ها رو دور هم مهمون نکردم
از تو و نگات نگفتم خودمو مجنون نکردم
خیلی وقته توی خلوت شعر دستاتو نخوندم
با تو بودم اما بی تو تو قشنگیا نموندم
واژه ها غریبه بودن انگاری با من عاشق
شایدم خیلی حقیرم ٬ شعر من نباشه لایق
دل من یه دنیا تنگه واسه ترسیم نفسهات
یادته از تو می گفتم از تو و حرمت چشمات
اما امشب دستای من باز بهونتو می گیرن
واژه ها آروم و معصوم توی دست من اسیرن
خـــُدایـــا!!!
مـــی تــَوانَـــمـــ اَنـــدَکـــی با تــو خَلوَتـــ کُنَمـــ؟؟؟
قـــول مـــی دَهَمـــ بیشتـــَر از چــَند لَــحــظهـــ وَقـــتــَتـــ را نَگـــیرَمــــ!
.
.
.
.
گــوشَتـــ را جـــلو بیاوَر...
بیا
بیا نــَزدیکـــ تر...
"من خستـــهـــ اَمـــ"
مـــی شـــِنَـــوی؟؟؟
خستـــهـــ اَمـــ
خستـــهـــ
کاش می شد باردیگر سرنوشت از سر نوشت کاش می شد
هر چه هست بر دفتر خوبی نوشت
کاش می شد از قلمهایی که بر عالم رواست
با محبت, با وفا, با مهربانیها نوشت
کاش می شد اشتباه هرگز نبودش در جهان
داستان زندگانی بی غلط حتی نوشت
کاش دلها از ازل مهمور حسرتها نبود
کاین همه ای کاشها بر دفتر دلها نوشت
ﺩﯾﮕـﺮ ﻧﻪ ﺣـﺮﺹ ﺑﺪﺳـﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ
ﻭ ﻧﻪ ﻫــﺮﺍﺱ ﺍﺯ ﺩﺳـﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ...
ﻫﺮﮐـﺲ ﻣـﺮﺍ می ﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺨـﺎﻃـﺮ ﺧـﻮﺩﻡ ﺑﺨﻮﺍﻫـﺪ
ﺩﻟـﻢ ﻫــﻮﺍﯼ ﺧـﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﮐـﺮﺩﻩ ﺍﺳـﺖ...
نظرات شما عزیزان: